دانیال دانیال ، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات مامان بابا وگل پسری

اینم نمای دیگه ای از اتاق پسری

گل پسرم باید بهت یادآوری کنم  که ما تو منطقه مرزداران ساکنیم و فعلا مستاجریم تا ایشاله وقتی شما به دنیا اومدی یه خونه بزرگ و خوشکل بگیریم  خونه الانمون 90 متری  2 خوابه هست با یه حیاط 100 متری بزرگ که دست خودمونه که ایشالله وقتی یکم بزرگ شدی میری توش بازی میکنی  و اتاق شما گل پسر 18 متره که بابایی حمید دوست داشتنی خودش برات رنگ و موکتش کرده ( مرسی بابایی خوش ذوق و سلیقه ) ...
25 بهمن 1391

دنیا اومدن بابک ناز پسر عمه الی

مامانی قبلا گفته بودم که عمه النازت هم اولین نی نی شو بارداره و بی صبرانه منتظر اومدن پسرش بودیم  امروز پنج شنبه  مورخ 91/10/07 عمه الی بیمارستان عرفان تو خیابان سعادت آباد بستری شده برای زایمان .  منو بابایی حمید و مامانی مصی راه افتادیم به سمت بیمارستان و سر راه شیرینی و یه گل خیلی خوشکل خریدیم وقتی رسیدیم بیمارستان عمه الی ساعت 10:44 دقیقه زایمان کرده بود و بابی عزیز با 2/715 گرم وزن و 50 سانتیمتر قد به دنیا اومد . دل تو دلمون نبود که بابیو ببینیم بابا حمید که  از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه و کلی پول به خدمه و پرستارای اون بخش داد و بالاخره جوجرو آوردن جلو در که یه لحظه ببینیمش وای که کلی ناز بود دل هممون برا...
24 بهمن 1391

اولین خرید سیسمونی پسرم

گل خوشکلم سلام  امروز میخوام برات از خاطرات اولین لوازمی که برات خریدیم بگم  البته قبلش بگم که تو اون تاریخ شما گل پسر تازه 9 هفته بودی یعنی اندازه یه حبه انگور ولی من و بابایی بخاطر ذوقی که داشتیم خریدمونو زود شروع کردیم . روز 14 ماه مهر بود که من به همراه بابایی حمیدو دختر عمه هام و همسراشون رفتیم نمایشگاه بین المللی نوزاد و با کلی ذوق و سلیقه برات اولین لوازم سیسمونیتو خریدیم البته من و بابایی هیچی در این مورد بلد نبودیم آقا مسعود شوهر دختر عمم که تازه بچه دار شدن بهمون یاد داد  و ما شیشه شیر . پستونک. سر شیشه. آبمیوه خوری و .... مارک اونت برات گرفتیم که حتما عکس لوازمتو برات تو وبلاگت میزارم . بعد از اون هم کالسکه ....
24 بهمن 1391

بازم نگرانی

بازم شیطونی کردی و کلی مامان بابارو نگران خودت کردی  یه خاطره دیگه از نگرانیمون برات تعریف میکنم تا بدونی چه لحظاتیو با هم پشت سر گذاشتیم .  وقتی از جواب آزمایش مطمئن شدیم تصمیم گرفتیم که از این به بعد زیر نظر یه دکتر خوب باشیم تا تو عزیز دلمون به دنیا بیای و بعد از کلی پرس و جو بالاخره دکتر نوراله وزیری که جزو بهترین دکترا بودنو انتخاب کردیم و رفتیم پیششون  یه روز با یه درد خیلی شدید که زیر دلم داشتم رفتیم پیش آقای دکتر و ایشون بعد از معاینه من گفتن احتمال خیلی زیاد حاملگی خارج از رحمه و باید خیلی زود عمل کنم و درش بیارم ( وای که نمیدونی منو بابا حمید چه حالی شدیم من که کلی گریه کردم که تو وجود نداشتی ) دکتر گفت خیلی سر...
16 بهمن 1391

اولین لحظات شادی ما

سلام نی نی زیبای من   میخوام قصه روزهای شیرین با تو بودنم را اینجا برات بنویسم  گل خوشبوی مامان اولین روزی که فهمیدم تو پسر خوشکلمو باردارم تاریخ 91/06/12 بود  حالا میخوام یکم از خاطرات اون روزهارو برات بگم که ببینی از اولین ثانیه های ورودت به شکم مامانی چقدر شیطون بودی .  اون روزها حال خوبی نداشتم همش حالت تهوع بودو بیقراری  شک کرده بودم که آیا باردارم یا نه و هر چی هم از بی بی چک استفاده میکردم جوابش منفی بود حتی بعد اون جواب آزمایش خونم هم منفی بود تا اینکه یه روز رفتم خونه مامانی مسی و لوسی هاپومو با خودم آوردم خونه و اولین کاری که کردم بردمش حموم  وقتی از حموم آوردمش و داشتم خشکش میکردم حالت تهوعم ...
14 بهمن 1391
1